آفتاب می شود
نوشته شده توسط : Maria

 نگاه کن  که غم درون دیده ام   چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه سرکشم   اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن تمام هستیم خراب می شود اشاره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد مرا به دام می کشد

نگاه کن تمام آسمان من پراز شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها زسرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها  ز ابرها  بلور ها

مرا ببر امید دلنواز من  ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پرستاره می کشانیم فراتر از ستاره می نشانیم

نگاه کن من از ستاره سوختم  لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام به کهکشان به بیکران به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوجها مرا بشوی با شراب موجها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات مرا بخواه در شبان دیر پا

مرا دگر رها مکن مرا از این ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب به راه ما چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من به لای لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود





:: موضوعات مرتبط: the Love poems , ,
:: بازدید از این مطلب : 1191
|
امتیاز مطلب : 326
|
تعداد امتیازدهندگان : 102
|
مجموع امتیاز : 102
تاریخ انتشار : شنبه 26 دی 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: